نوشته شده در تاریخ 96/2/31 ساعت 11:46 ع توسط هـومـــ ســپــیــد
از طرف خدا ،
عالم ز برایت آفریدم، گله کردی
از روح خودم در تو دمیدم، گله کردی
گفتم که ملائک همه سرباز تو باشند
صد ناز بکردی و خریدم، گله کردی
جان و دل و فطرتی فراتر ز تصور
از هرچه که نعمت به تو دادم، گله کردی
گفتم که سپاس من بگو تا به تو بخشم
بر بخشش بی منت من هم، گله کردی
با اینکه گنه کاری و فسق تو عیان است
خواهان توام، تویی که از ما گله کردی
هر روز گنه کردی و نادیده گرفتیم
با اینکه خطای تو ندیدم، گله کردی
صدبار تو را مونس جانم طلبیدم
از صحبت با مونس جانت، گله کردی
رغبت به سخن گفتن با یار نکردی
با اینکه نماز تو خریدم، گله کردی
بس نیست دگر بندگی و طاعت شیطان؟!
بس نیست دگر هرچه که از ما گله کردی؟!
از عالم و آدم گله کردی و شکایت
خود باز خریده ام گله ات را، گله کردی
شاعر: الهام دهقان
نوشته شده در تاریخ 95/4/27 ساعت 12:39 ع توسط هـومـــ ســپــیــد
عصر جمعه بود ، بعد از خوش وبش از دایی و خانواده ش خدا حافظی کردیم و به طرف شهرمون حرکت کردیم
ودو ساعت بعد از اون خداحافظی در حالی که هنوز به مقصد نرسیدیم ،تماس گرفتن که دایی فوت شده!!!
و ما در اوج ناباوری به طرف خونه دایی برگشتیم...
دایی بعد از رفتن ما ، به ورزشگاه میره ورزش کنه و خودش رو برای مسابقات کشتی آماده کنه ودر شروع
نرمش حمله ی قلبی و ایــــســــت قلـــــــبــــــی ...
بعد از یک هفته از فوتش هنوز باورم نمیشه...
از دست دادن دایی غم خیلی بزرگیه که رو قلبم سنگینی میکنه.
کاش بهش میگفتم خیلی دوستش داشتم آخه هیچ وقت فکرشو نمیکردم که اون روز آخرین دیدار مون باشه.
نوشته شده در تاریخ 94/2/5 ساعت 5:31 ع توسط هـومـــ ســپــیــد
چه خدا نزدیک است
لب درگاه عبودیت توست
به کناری بزن این پرده حجب
همنوا شو تو بازمزمه سبز حیات
به زلالیت چشمان بهاری که گریست
او همین نزدیکی ست
ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ 94/1/20 ساعت 1:32 ع توسط هـومـــ ســپــیــد
حسین
بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود
افسوس که به جای
افکارش
زخمهایش را نشانمان دادند
و بزرگترین دردش را
بی آبی نامیدند!
دکتر علی شریعتی